به گزارش آوای استقلال،
یک: میپذیریم که فرهاد مجیدی به عنوان کاپیتن محبوب آبیها در آخرین دهه قرن گذشته و خالق حماسی عدد ۴ در دربیها، در فصل گذشته با ثبت مهمترین رکوردها و بازگرداندن استقلال به سکوی قهرمانی، یک عملیات غیرممکن را بعد چند بار تجربهاندوزی به سرانجام رساند، اما به هر حال مقایسه او با مربی باتجربه درسطح لیگهای معتبر اروپایی، منطقی نیست.
چه بخواهیم و چه نه، فوتبال به عنوان یک پدیده وارداتی، نیازمند روزآمدی است. فوتبال ترکیبی از ورزش، هنر و علم است. تاریخ باشگاه استقلال نشان داده که از دیرباز تا امروز، هر چه موفقیت بوده، ریشه آن به حضور مربیان موفق خارجی در روی نیمکت این تیم برمیگردد. از اثرگذاری رایکوف و جکیچ و بعد موفقیت منصورپورحیدری که شاگرد موفق آن نسل مربیان بود، حضور بونژاک و نقش غیرقابل انکارش در قهرمانی دوم استقلال در آسیا تا این اواخر و حضور رویایی شفر و استراماچونی یا نقش مهم دستیاران خارجی مظلومی و امیرقلعهنوعی و نقش پین دستیار مجیدی در موفقیت آبیها، مثالهایی واضح در این زمینه هستند. آخرین سرمربی خارجی استقلال را هم باید بهجا آورد و برای نیل به موفقیت، به او فرصت داد.
دو: در روزگاری به سر میبریم که نه برای استقلال که حتی برای تیم ملی فوتبال هم نمیتوانیم یکی دو سرمربی ایرانی را محق حضور روی نیمکت بدانیم! حتی مثل بیست سال پیش هم نمیتوان به مربیان خلاق وسازنده داخلی امید داشت. دلیلش هم کاملا مشخص است. علم فوتبال به سرعت پیشرفت کرده و دیگر صرفا با دل و هنر نمیشود بازی را درآورد، همانطور که ممنوعیت حضور مربیان [و بازیکنان!] خارجی در لیگ برتر، سطح این رقابتها را به شدت نازل کرد. ما باید واقعیت را بپذیریم اما از فرصتها، برای روزآمدی بهره ببریم.
سه: همه میدانیم که ریکاردو مانوئل آندره سیلوا ساپینتو، در روزهایی که پا به توپ بود، به خاطر روحیه جنگندگیاش شناخته میشد و تیفوسیهای اسپورتینگ، به او لقب «ریکاردوی شیردل» داده بودند. استقلال به چنین کاراکتری به شدت نیاز داشته و دارد. کسی که هم با علم روز فوتبال آشناست و هم ترسو و محتاط نیست. استقلال برای بلندپروازی و کسب سومین ستاره آسیاییاش، نه فقط در داخل زمین، که روی نیمکت حماسهساز میخواهد و ساپینتو میتواند برگ برنده امپراطوری لاجوردی باشد.
چهار: گفتند و نوشتند که وعده کسب چهار جام قهرمانی از سوی ریکاردوی شیردل، زودهنگام و غیرمنطقی بود. اما او قطعا به توان خود آگاه بوده که چنین قولی داده است. از سوی دیگر، شاید اگر او قول نمیداد یا وعده یک جام را میداد، به همان یک جام هم نمیرسید! اگر درست نگاه کنیم، او با فهم شهودی درستی نسبت به فوتبال، این وعده را داده است.
پنج: استراماچونی، تجربه حضور در کالچو را داشت، استقلال را متحول کرد و در لیگ عربها هم به جایی نرسید. این نشان میدهد کار در فوتبال ایران و تیم پرطرفدار و مهمی چون آسیا، برای یک مربی خارجی که اندکی هوش و توان علمی داشته باشد میتواند یک فرصت ویژه باشد. ساپینتو هم فارغ از هر اتفاقی که در کارنامه مربیگریاش رخ داده، بهترین فرصت را برای ارتقای کمی رزومه خود دارد و موفقیت در استقلال برای خودش هم جذاب است. تا این لحظه، ساپینتو را یک مربی مسلط و مصمم دیدهایم. چهره او، نشانی از یک مرد ترسو، محتاط و از پیش شکستخورده ندارد. به توان او (فارغ از هر اتفاقی که تا امروز در نقل و انتقالات رخ داده) باید امید بست، اگر و فقط اگر او را مثل شفر صبور و استرای احساسی، از فوتبال بیزار نکنند!