بعد از باخت آنهم در دل روزهای جذاب، حتما آدمهای زیادی روبرویت ایستاده و تو را تمامشده تلقی میکنند. از استیصال و ناکامی حرف میزنند. استقلال هم حتما دیشب با این آدمها برخورد داشت، اما نقطهی پایان تیم فرهاد اینجا نیست.
استقلالِ مدل جدید آنقدر به مرز خودباوری رسیده که نباید پشتش را خالی کرد. فرهاد و شاگردانش میروند تا از بازندهی سربلندِ چهارشنبه شب، ۷۲ ساعت بعد یک قهرمانِ خودساخته را تحویل قابهای جادویی بدهند. این شاید همان معجزهای باشد که مدتهاست از آن حرف سر زبانهاست.
تیمی که خالی از ادا و اطوار شده و شاید فوقالعاده و استثنایی نباشد، اما بازیکنانش نه با پا بلکه با قلبهاشان بازی میکنند. آنها دست روی زانو میگذارند و به جنگها جان میبخشند تا حظِّ وافر ببریم از تیمی که جاهطلبی و جسارت، برای سربازانش اصل اول شده.
نه اینکه در این مجال قصد بر این باشد که پشت ستایشگرانِ افراطی مجیدی دربیائیم نه؛ اما استقلال این سبکی را نمیشود با یک باختِ آبرومندانه، زیر شلاق انتقاد خرد کرد. نمیشود این تیم را دوست نداشت. تیمی که اینور میدانش بهطرز شگرفی محشر است و آنور میدانش شوربختانه پاشنهآشیلش شده. اما باید فرصت بدهیم به فرهاد مجیدی و کادرفنی تا ظرف همین ۷۲ ساعت همهچیزِ دفاع را از نو کوبیده و بسازند، ساق پاهارا بتراشند و بامداد یکشنبه، جسور و فرودآمده از دنیایی دیگر، انتقام را به سرفصل واژههای زندگیمان برگردانند.