آوای استقلال _ هر که از پرسپولیس آمد هیچوقت، هرگز ذره ای و لحظه ای نتوانست مقبولیتی قلبی نزد هواداران بیابد. لااقل برای من اینگونه بوده…
هاشمی نسب اما چیز دیگری بود.
او نیامده بود که احیا شود.
نیامده بود که خودش را ثابت کند.
نیامده بود که تیم سابقش را بسوزاند.
حتی برای پول بیشتر هم نیامده بود.
سرطلایی قصه ما به خاطر رگ غیرت آمده بود به خاطر دفاع از کیان خانواده اش که در تیم سرخپوش تهران مورد حمله کادر فنی وقت قرار میگرفتند.
هیچکس از مدعیان، هیچکدام از لات ها و بزن بهادرهای سرخ، ککشان هم نمیگزید. بعضی ها هم که انگار هنگام دُر افشانی سرمربی، شکلات و نقل و نبات دریافت میکردند انقدر کامشان شیرین میشد!
اما یک نفر تاب نیاورد نتوانست این حجم از بی در و پیکری، اهانت به جای هدایت فنی، فحاشی به جای توصیه به اخلاقمداری و … را تحمل کند.
گفت میروم از این شهر پر هیاهوی پر از بی غیرتی!
و بدون هیچ هیاهویی بدون شوآف و شلوغکاری به خاطر بالا بردن قیمت، بی سر و صدا کارهای انتقالش را پیش برد تا زمانی که روزنامه استقلال جوان خبر قطعی انتقال سرطلایی به استقلال را منتشر کرد و تمام!
القاب زیادی به او دادند: یاغی، سر طلایی، آسمان خراش… اما مهدی با تعصب بهترین شعاری بود که میشد به یک جنوبی باغیرت داد!
مردی که شرافت و تعصب به خانواده را، غیرت و برخورد با بی صفتان را جور دیگری معنا کرد.
بدون انکه زبانش را آلوده کند زهر کلامش را ریخت، بدون دخالت دستش زخم زد، بدون مواد محترقه، آتش زد!
اسیر جو سازی ها نشد. کم نیاورد مقابل هوچیگرانی که میخواستند با فحاشی از پیوستن به استقلال پشیمانش کنند.
هر چقدر بیشتر تلاش کردند بیشتر ناکام ماندند.
هر چقدر بیشتر تیر زدند عاشق تر شد آبی تر شد،محبوب تر شد!
هر چه تبر زدند او را، زخم نشد جوانه شد.
پر از باور و ایمان به درستی راهش و انتخاب مسیر آبی اش!
برای مهدی سر طلایی و کلمات پرمعنایش، برای پاسخ های محترمانه اما دندانش شکنش، برای میزان عشق و ارادتش به آبی بیکران دریا، برای غیرت مثال زدنی اش باید کلاه از سر برداشت، باید ترانه گفت، شعر سرود…
برای غیرتت شعر باید سرود!
هر که از استقلال راهی پرسپولیس شد و از چشم هواداران افتاد، برای من کلا ارزشش را از دست داد.
لینک کوتاه : https://avayesteghlal.ir/?p=26669
- نویسنده : معصومه خزایی
- ارسال توسط : پایگاه خبری آوای استقلال
- بدون دیدگاه