الان بازی می‌کردم باید ۲۰ میلیارد می‌گرفتم/حسرت من نرفتن به آث میلان است‌ | آوای استقلال
6
عبدالعلی چنگیز با آوای استقلال مطرح کرد؛

الان بازی می‌کردم باید ۲۰ میلیارد می‌گرفتم/حسرت من نرفتن به آث میلان است‌

  • کد خبر : 20092
  • ۰۵ بهمن ۱۴۰۰ - ۱۱:۰۳
الان بازی می‌کردم باید ۲۰ میلیارد می‌گرفتم/حسرت من نرفتن به آث میلان است‌
قدیمی‌تر ها عبدالعلی چنگیز را به خوبی می‌شناسند، مهاجمی جوان و لاغر اندام که از اصفهان به تهران آمد و تبدیل به یکی از ماندگارترین نام‌های تاریخ باشگاه اسقلال شد.

به گزارش آوای استقلال، عبدالعلی چنگیز را شاید نسل امروز زیاد به یاد نداشته باشند، اما مرور بازی های تاثیرگذار بازیکن سابق آبی‌ها و تاثیرگذاری او در روند بازی همچنان برای موسپیدهای استقلالی همچنان شیرین و ماندگار است،آن روزها که چنگیز با پیراهن استقلال در آزادی بازی می کرد، نه خبری از فضای مجازی بود نه شبکه های اجتماعی اما او یک ستاره بود، و اگر در موقعیت کنونی چنگیز در ترکیب استقلال بازی می کرد بدون شک یکی از بازیکنان شگفت انگیز استقلال بود و بسیاری از باشگاه های سرشناس برای استخدام وی صف می کشیدند.عبدالعلی چنگیز  با گل‌های زیبایی که برای استقلال به ثمر رساند زیباترین لحطات را برای هوادران این تیم در دهه ۶۰ رقم زد.

جوان دیروز و پیشکسوت امرور اسنقلال کیلومترها دورتر از ایران با ما حرف زد و از خاطراتی پرده بر داشت که خیلی‌ها آنها را تا حالا نشنیده‌اند!

اگر از شما بپرسیم فوتبالتان را مدیون چه کسی هستید چه پاسخی می‌دهید؟

لیادین نقش مهمی در پیشرفت من داشت. او یک مربی بزرگ با خصوصیات رفتاری خاص بود که دیگر تکرار نخواهد شد. من به یاد دارم بازیکنان در زمین برای این مربی بزرگ سرشان را هم می‌گذاشتند.

گل‌ خاطره انگیزی از شما در ذهن استقلالی‌ها به یادگار مانده است؟

من به ضربه قیچی برگردان علاقه زیادی داشتم و از روزی که فوتبال بازی می‌کردم تمرینات زیادی را انجام می‌دادم. وقتی بازیکن ‌جوانان بودم وقتی تمرین تمام می‌شد یکی از همبازیانم را نگه می‌داشتم و او سانتر می‌کرد و قیچی برگردان می‌زدم.

بزرگ‌ترین حسرت فوتبالی‌شما چیست؟

از آث‌میلان ایتالیا پیشنهاد داشتم. در بهترین سال‌های فوتبالی‌ام به سر می‌بردم و آنها برای ادامه فوتبالم ‌پیشنهاد دادند.

اما این انتقال هیچ وقت رنگ واقعیت نگرفت!

در آن سال‌ها و به خاطر جنگ تحمیلی شرایط به گونه‌ای بود که فدراسیون فوتبال فعالیت خاصی نداشت و نمی‌توانستم کارهای اداری برای رفتن به ایتالیا و حضور در آث‌ میلان را انجام دهم از طرفی سفارت نیز ویزا نمی‌داد و به همین علت از رفتن به این تیم بزرگ محروم شدم.

این نرفتن حسرت بزرگی برایتان به همراه داشته است؟

رفتن به آث‌ میلان می‌توانست بزرگ‌ترین اتفاق فوتبالی من باشد اما بنا به تقدیر این طور نشد. به هر حال برخی وقت ها اتفاقاتی در زندگی آدم‌ها رخ می‌دهد که به خود انسان‌ها ربطی ندارد.

یکی از لژیونرهای ایران در دهه ۶۰ هستید.

فوتبال قطر تازه شروع به ایجاد لیگ حرفه‌ای کرده بود و به دنبال ستاره‌های ایران بود تا تماشاگران را به ورزشگاه بکشاند، من محرمی و قلعه‌نویی و محمدخانی را جذب کردند تا به این کشور برویم.

گفته بودید وقتی می‌خواستم به قطر بروم پول خریدن بلیت نداشتم.

عین واقعیت بود. وقتی می‌خواستم به قطر بروم پول تهیه بلیت نداشتم، در‌ان روزها یک کفش نو داشتم که تازه خریده بودم، رفتم آن را فروختم تا بتوانم بلیت تهیه کنم.

از پرسپولیس هم پیشنهاد داشتید.

قبل از اینکه استقلالی شوم از پرسپولیس پیشنهاد داشتم اما به آنها پاسخ منفی دادم چون عاشق استقلال بودم.بعد هم که به استقلال پیوستم از این تیم پیشنهاد داشتم.

جدی؟

روزی به خانه رفتم دیدم سر کوچه‌ان شلوغ است. هواداران زیادی آمده بودند و گفتند شنیده‌ایم می‌خواهی به پرسپولیس بروی. به آنها گفتم من هیچ وقت این کار را انجام نمی‌دهم چون عاشق استقلال هستم.

اگر الان بازی می‌کردید چقدر باید پول می‌گرفتید.

با دستمزد‌ها و قیمت‌هایی که در این فوتبال وجود دارد، اگر من الان بازی می‌کردم باید ۲۰ میلیارد تومان می‌گرفتم.

شنیدیم در حال رفتن به آلمان بودید اما به خاطر یک بیمار سرطانی قید فوتبال در بوندسلیگا را زدید، خودتان تعریف کنید.

من در یک قدمی رفتن به آلمان قرار داشتم. به این کشور رفته بودم و در چند تیم تست فنی داده بودم. یک تیم دسته اولی مرا می‌خواست و پیشنهاد خوبی نیز داده بود. آن روزها ایران درگیر جنگ تحمیلی با عراق بود و اگر می‌خواستید برای مدت طولانی به یک کشور ارو‌پایی بروید چند ماهی طول می‌کشید تا ویزایتان صادر شود. برای همین تا زمانی که کارهایم انجام شود ‌در استقلال ماندم. هیچ وقت فراموش نمی‌کنم. استقلال چهارشنبه در لیگ بازی داشت و من قرار بود سه‌شنبه آخرین بازی‌ام را برای استقلال انجام دهم. عصر دوشنبه بود و می‌خواستم به زمین ناشنوایان در میدان امام حسین (ع) بروم. آن روزها مثل الان نبود که بازیکنان با ماشین‌های آخرین قیمت در محل تمرین حاضر شوند، با اتوبوس و تاکسی می‌رفتیم.

وقتی از تاکسی پیاده شدم تا به تمرین بروم آقایی مرا صدا زد و گفت با شما کار دارم،گفتم چه کاری؟ گفت برادرم استقلالی متعصب است و خیلی دوست دارد شما را از نزدیک ببیند.

گفتم کجاست؟ بگو بیاید تا او را ببینم، گفت در بیمارستان است، جواب دادم وقتی تمرین تمام شد با هم به بیمارستان می‌رویم تا از برادرت عیادت کنیم. دستم را گرفت و گفت حال برادرم خوب نیست، سرطان دارد. همین الان باید برویم، آنقدر اصرار کرد که تمرین را نرفتم و راهی بیمارستان شدم. وقتی به بیمارستان رسیدیم، نوجوانی ۱۴ ساله روی تخت دراز کشیده بود و مادرش در حال گذاشتن گردو در دهانش بود. با لحن خاصی گفت: من شما را دوست دارم و به خاطرشما بود که استقلالی شدم، دوست دارم همیشه استقلال بمانید، به او نگفتم قرار است پس فردا به آلمان بروم. نیم ساعتی در بیمارستان ماندم و وقتی بیرون آمدم حال و هوای عجیبی داشتم.

مسافت زیادی را پیاده رفتم و مدام در طول مسیر به این فکر می‌کردم من به آلمان خواهم رفت و از نظر مالی و فوتبالی پیشرفت می‌کنم اما چند استقلالی مثل این بیمار سرطانی دلشان می‌شکند؟ وقتی به خانه رسیدم دیگر تصمیم خودم را گرفته بودم، به همسرم گفتم به آلمان نمی‌رویم، چون حاضر نیستم با رفتن من دل یک بیمار سرطانی بشکند!

لینک کوتاه : https://avayesteghlal.ir/?p=20092

ثبت دیدگاه شما

مجموع دیدگاهها : 1در انتظار بررسی : 1انتشار یافته : ۰
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.