ماوای آبی فوتبال ایران همواره خاستگاه مردان زیادی بوده که اینگونه در رثای عاشقی ساختارشکنی کرده و با تعمیم دلداگی به مکتب آبی، جای خود را در عمق قلب هواداران باز کردهاند. رضا احدی یکی از همین مردان است. یکی از آنهایی که در حجب و حیا میراثدار ناصرخان بود و به دور از جنجال برگی پر افتخار به کتاب تاریخ باشگاه استقلال اضافه کرد.
دل باختگی چپ پای محبوب به تیم استقلال کافی بود تا شش فصل پیاپی با رد تمام پیشنهادات با پیراهن آبی در زمین فوتبال جولان دهد و آنقدر بدرخشد تا در دهه ۶۰ از بوندسلیگا خواهانش شوند. آن هم از تیمی که به تازگی راهی جام باشگاههای اروپا شده بود و پذیرش این درخواست یعنی یک انتخاب ویژه.
رضا به روتوایساسن آلمان میرود تا اولین لژیونر ایرانی در آلمان لقب بگیرد. پسری که از نظر ظاهری نیز هواداران اسن را یاد روی فولر ستاره فوتبال کشورشان میانداخت.
مهربانی و خوش اخلاقی آنقدر در وجود پسر استقلالی ریشه دوانده بود که حتی نحسیها را نیز شکست میداد. جایی که او در سیزدهمین هفته بوندسلیگا۲ برای تیمش به میدان رفت و با گلزنی برد تیمش را رقم زد.
بازگشت به استقلال و تبدیل شدن به کاپیتان بوندسلیگایی سرفصل ادامه نمایش عاشقانه او با پیراهن آبی بود.
در ذات رضا احدی بین عاطفه و خشم اولی را انتخاب شده بود و بین هیاهو و خونسردی دومی. هر چند او هرگز به حق واقعی خود در فوتبال ایران نرسید.
اما امان از سیاهیهای تقویم. امان از روزهایی که مقرر شده برای رقم زدن فراق. روزهایی که بجز هجران هیچ کلیدواژه دیگری به عاشق و معشوق نمیدهد. روزهای لعنتی. ۲۸ دی یکی از همین روزها است. روزی که در شش سال پیش مامور مهار ستاره چپ پا شده بود و در نهایت دست پسر محجوب خانواده آبی را گرفت و با خود به تونل زمان برد.
یاد رضا احدی تا ابد در ذهن و قلب خانواده استقلال خواهد بود. روحش شاد