سالهاست که استقلال در فقدان چهرههای متعصب و وفادار، حسِ خلأ را تجربه میکند. تیمی که زمانی در رختکنش صدای بزرگانی چون پورحیدری،حجازی، روشن، داناییفر، کارگرجم،جباری،مژدهی،ورمزیار،زرینچه،منصوریان،نوازی،حسینی.. طنین میانداخت، کمکم از حضور مردانی که “تعصب” را معنا میکردند، خالی شد. بعد از رفتن سیدحسین حسینی، فقط روزبه چشمی مانده بود که ریشه در گذشتهی آبی داشت. تیمی که خالی از چنین چهرههایی شود، بیصدا از درون فرو میریزد؛ چون فوتبال فقط تاکتیک و تمرین نیست، روح میخواهد، میراث میخواهد، پیوند نسلی میخواهد که بدانند این پیراهن چقدر وزن دارد.
بازگشت وریا یعنی بازگشت وزن. یعنی استقلال دوباره صاحب صدایی در رختکن میشود که برای “غرور” میجنگد، نه فقط برای امتیاز. وریا با همان صراحت و شجاعتی که سالها به عنوان بازیکن از او دیدیم، حالا میتواند در کادر فنی با این ویژگیهایش به کمک استقلال بیاید و ستون باشد؛ صدای آرامِ تعصب، صدایی که وقتی هیجان و خشم ساپینتو از حد میگذرد، میتواند فضا را متعادل کند، تیم را از انفجار دور نگه دارد و هیجان را به انرژی مفید بدل کند. در عین حال، وقتی بازیکن جوانی بیتفاوت از کنار باخت عبور میکند، همین وریا میتواند او را با یک جمله برگرداند به مسیرِ “فهمیدنِ استقلال”.
اقدام مدیران باشگاه در بازگرداندن وریا یکی از هوشمندانهترین تصمیمهای سالهای اخیر است. تصمیمی که فراتر از جذب یک کمکمربی، یک بازسازی هویتی برای تیم محسوب میشود. استقلال مدتیست که از “هویت” تهی شده بود؛ نه اینکه بازیکنان خوب نداشته باشد، بلکه چون درون تیم صدای گذشته خاموش بود. مدیرانی که فهمیدند باید گذشته را حفظ کرد تا آینده ساخته شود، شایسته تحسیناند. آنها در واقع به جای خرید یک بازیکن جدید، “روح” را خریدند.
وریا از سال ۱۳۹۵ تا ۱۴۰۱ با پیراهن استقلال بازی کرد؛ شش سالی که پر از فراز و نشیب بود. روزهایی که او مصدوم شد اما باز برگشت و در همان فصل قهرمانی، در اوج بلوغ ورزشی و اخلاقی ایستاد. حتی جدایی اجباریاش، که بوی تصمیمهای ناعادلانه میداد، هیچگاه از احترام هواداران کم نکرد. شاید همان روزها خیلیها گفتند “وریا رفت”، اما حقیقت این است که روح او هیچوقت از استقلال نرفت. او فقط منتظر فرصتی بود تا دوباره کنار تیمش بایستد؛ این بار با لباس مربیگری.
در فوتبال جهان، تیمهایی که ارزشهای فرهنگیشان را از یاد بردند، دیر یا زود از مسیر خارج شدند. منچستریونایتد بعد از رفتن فرگوسن، وقتی برای مدتی هیچ چهرهی قدیمی در تیم نمانده بود، هویت خودش را گم کرد تا وقتی رایان گیگز به عنوان دستیار برگشت و کمی روح قدیم به باشگاه بازگشت. یا در میلان، حضور پائولو مالدینی در مدیریت، باعث شد روحِ باشگاه دوباره معنا پیدا کند. استقلال هم با بازگشت وریا، در مسیر درست همین بازسازی قرار گرفته؛ بازگشتی که ترکیب عقل، احساس و اصالت است.
این تصمیم فقط به سود تیم درون زمین نیست؛ برای باشگاه هم اعتبار میسازد. چون پیامش روشن است: استقلال هنوز فرزندانش را فراموش نکرده. هنوز کسانی که با عشق خدمت کردند، جایی برای بازگشت دارند. و این پیام، هم به هوادار امید میدهد و هم به بازیکنان جوان انگیزه؛ که بدانند اگر درست و صادقانه برای این تیم بجنگند، درهای این باشگاه هم همیشه به رویشان باز است.
وریا غفوری برای استقلال فقط یک اسم نیست. او یادآور روزهایی است که بازوبند معنا داشت، که کاپیتانی فقط یک نوار پارچهای نبود، بلکه تعهدی بود به صداقت، اصالت،مکتب،غیرت، و احترام به هوادار. حالا او دوباره برگشته، تا همین معنا را در کنار ساپینتو زنده نگه دارد. در روزگاری که فوتبال ایران پر از بیتفاوتی و قراردادهای سنگین اما بیروح است، حضور وریا یادآور این است که هنوز هم میشود متعصب بود، میشود به پیراهن وفادار ماند، میشود از “خانه” دفاع کرد.
و شاید زیباترین بخش این بازگشت همین باشد: وریا دوباره کنار استقلال ایستاده، در همان جایی که همیشه به آن تعلق داشت؛ برای ساختن. برای حفظ آن چیزی که اسمش را عشق گذاشتیم، اما در فوتبال به آن میگویند “هویت”.





