باشگاه استقلال به عنوان یکی از دو قطب اصلی ورزش ایران، مدتهاست که در چرخهای معیوب گرفتار شده است ،چرخهای که در آن نتایج فنی تیم بیش از آنکه تابع برنامهریزی در زمین باشد، وابسته به مدیریت پشت پرده و تصمیمگیریهای کلان هیئت مدیره است.
هواداران فهیم آبیها طی فصول متمادی، شاهد افت و خیزهای عجیبی بودهاند که ریشه اصلی آنها نه فقط در ضعف بازیکنان، بلکه در ضعف ساختاری و تصمیمگیریهای غیرکارشناسی مدیران بوده است.
امروز که تا حدودی استقلال به ساحل آرامش رسیده دیگر نمیتوان به بهانههای واهی یا وعدههای تکراری دل خوش کرد آخرین فرصتها برای اصلاح امور رو به اتمام است و صندلیهای هیئت مدیره دیگر تحمل نمیکنند.
انتقاد به هیئت مدیره یک باشگاه بزرگ، هرگز نباید صرفاً به نتایج کوتاهمدت تقلیل یابد. مشکل اصلی استقلال نفوذ نگاههای غیرتخصصی و غیرصاحبنظر در قلب تصمیمگیریهاست.
مدیریت در سطح کلان یک باشگاه حرفهای نیازمند ترکیبی از سه رکن اصلی است تعهد سازمانی(استقلالی بودن)،تخصص مدیریتی و توانایی اجرایی، هرگاه یکی از این ارکان ضعیف عمل کند یا به طور کلی غایب باشد باشگاه تبدیل به یک نهاد غیرقابل پیشبینی میشود که تنها با معجزه فنی میتواند سرپا بماند.
مشاهدات نشان میدهد که در مقاطع حساس شاهد تصمیماتی بودهایم که به جای تقویت تیم، موجبات تضعیف آن را فراهم آورده است از انتخابهای ناموفق در کادر فنی گرفته تا مدیریت مالی پرنوسان و حلنشده معضلات زیرساختی.
این نوع مدیریت با هر ظاهری که ارائه دهد، در نهایت خود را به عنوان یک مانع بر سر راه پیشرفت باشگاه تعریف میکند.
باشگاه استقلال نیازمند یک خانهتکانی واقعی است، نه صرفاً یک تغییر دکوراسیون مدیریتی. جامعه هواداری که سرمایه اجتماعی اصلی این باشگاه است به وضوح خواهان حذف عناصر ناکارآمدی است که به جای خلق ارزش صرفاً جایگاه خود را حفظ کردهاند.
حضور افراد بدون سابقه و تعهد کاربردی، تنها بهانهای برای تداوم وضع موجود است.
هوادار خواستار افرادی است که نه تنها دغدغهمند تیم باشند بلکه دانش بهروز مدیریتی در حوزه ورزش حرفهای، توانایی مذاکره، و مهمتر از همه قابلیت ایجاد شفافیت مالی و اداری را داشته باشند.
فردی که نتواند یک پروژه ساده اداری یا مالی را به سرانجام برساند، صلاحیت نشستن بر کرسی تصمیمگیری استقلال را ندارد.
این دیگر شوخی نیست، این یک مسئولیت تاریخی در قبال میلیونها نفر است.
وقتی مجموعهای از افراد در راس مدیریتی قرار میگیرند و پس از گذشت زمان مشخص، نه تنها در حل مشکلات ریشهای موفق نیستند بلکه خود به عاملی برای ایجاد بحران تبدیل میشوند، دیگر جای هیچ امّا و اگری باقی نمیماند.
صبر هواداران حد و مرزی دارد و این مرز امروز به نقطهاش رسیده است.
ادامه حیات این ساختار، همانند تزریق سَم در رگهای باشگاه است.
دستگاههای نظارتی و تصمیمگیرنده باید متوجه باشند که امروز آخرین مهلت برای بازگرداندن استقلال به ریل توسعه است.
هر روز تأخیر در برکناری ناکارامدان که کارایی خود را از دست دادهاند، به منزله هدر دادن یک فصل کامل از عمر باشگاه است.
این یک اولتیماتوم نانوشته از سوی بدنه جامعه فوتبال است یا مدیرانِ کاربردی، متعهد و تخصصی جایگزین شوند یا باید شاهد تداوم این تراژدی مدیریتی بود.
صندلیهای هیئت مدیره دیگر تحمل این حجم از ناکارآمدی را ندارند و زمان برای بایدها به پایان رسیده و زمان عمل فرا رسیده است.




