اصل ماجرا از همان ابتدای هفته مشخص بود؛ تصمیمهایی که نه بوی عدالت میداد و نه نشانی از رعایت حداقل استانداردهای یک رقابت رسمی داشن. نخست تغییر ساعت بازی؛ تغییری ناگهانی، بیمنطق و برخلاف برنامهریزی که استقلال براساس آن تمرینات، ریکاوری، آنالیز و زمانبندی استراحت و تغذیهاش را تنظیم کرده بود. تغییر ساعت بازی، برای تیمی که در چند جبهه میجنگد و هر دقیقهاش برنامهریزی شده است، فقط یک جابهجایی ساده نبود؛ دخالت مستقیم در روند آمادهسازی تیم بود. اقدامی که نه برای اولین بار، و نه قطعا برای آخرین بار، از سوی سازمان لیگ علیه استقلال دیده شد.
اما ضربه اصلی آنجا وارد شد که استقلال از برگزاری مسابقه در ورزشگاه شهر قدس محروم شد؛ تصمیمی غیرقابل دفاع. شهری با زمین قابل قبول و امکانات بهتر، کنار گذاشته شد تا استقلال مجبور شود در ورزشگاه تختی تهران بازی کند؛ زمینی پر از چاله، ناهموار، فرسوده و فاقد حداقل کیفیت لازم برای برگزاری یک رقابت رسمی جام حذفی. حقیقتا و به دور از تعصب یا گرایشات رنگی باید پرسید چرا؟ چه توجیهی برای این جابهجایی وجود داشت؟ چه منطقی پشت تصمیمی بود که بازی را از زمینی نسبتا استاندارد به زمینی منتقل کرد که خطر مصدومیت در آن چندین برابر است؟
اگر دو تیم لیگ برتری در چنین زمینی به میدان میرفتند، حداقل میشد گفت شرایط برای هر دو تیم برابر است. اما اینجا معادله فرق داشت. پادیاب خلخال، تیمی دستهدومی است که هفتهها و ماهها در زمینهایی به همین کیفیت تمرین و بازی میکند. برای آنها این زمین نه تهدید بود و نه چالش؛ برعکس، امتیاز مثبت محسوب میشد. اما برای استقلال، که بازیکنانش به زمینهای به نسبت بهتر و استاندارد عادت دارند، کیفیت چنین زمینی هم ریسک مصدومیت را بالا میبرد، هم جریان بازی را مختل میکرد. بهویژه برای ستارههای خارجی استقلال که فوتبالشان روی زمین باکیفیت تعریف میشود، نه روی چالههای نیممتری.
استقلال دقیقاً به همین دلیل محتاط بود؛ بازیکنان باید بین جنگیدن برای حذفی و حفظ سلامت برای لیگ برتر و آسیایی، تعادل برقرار میکردند. در اینسو پادیاب چیزی برای از دست دادن نداشت؛ با تعصب، انرژی و البته خشونت کمسابقه وارد میدان شد. آنها جنگیدند، دویدند، درگیر شدند و باید اعتراف کرد: برای یک تیم دستهدومی، نمایششان فوقالعاده بود. اگرچه گاهی خشونتشان فراتر از حد مجاز رفت، اما انگیزه و غیرتشان قابل احترام است.
اما سؤال اصلی پابرجاست که چرا باید تیمی مثل استقلال در چنین زمینی و با چنین ریسکی به میدان برود؟ چرا باید تیمی که ایران را در لیگ قهرمانان آسیا نمایندگی میکند، روی زمینی بازی کند که هر تکل روی آن میتواند یک نیمفصل بازیکن را نابود کند؟ چرا سازمان لیگ دقیقاً در چنین شرایطی، چنین تصمیمی گرفت؟ تصمیمی که کوچکترین توجیه کارشناسی ندارد.
و با همه اینها، استقلال باز هم از پای ننشست. نه زمین ناهموار توانست بازیسازی تیم را مختل کند، نه تغییر ساعت تمرکز آبیها را بههم زد، و نه تصمیمهای عجیب سازمان لیگ باعث شد تیم دچار آشفتگی شود. استقلال با وجود تمام این فشارها، با وجود تمام بیعدالتیهای ریز و درشت، توانست بازی را مدیریت کند، دو گل بزند، واکنش نشان دهد، و در نهایت به مرحله بعد صعود کند.
این پیروزی، صرفاً یک نتیجه ۲–۱ ساده نبود؛ یک پیام بود. پیامی که مخاطب آن سازمان لیگ بود: هرچقدر هم بخواهید مسیر استقلال را ناهموار کنید، این تیم یاد گرفته از دل سختترین شرایط هم عبور کند.
سازمان لیگ اینبار هم تلاش کرد نتیجه را از زمین به پشت میز ببرد؛ اما استقلال نشان داد که با زمین خراب، ساعت تغییرکرده و تصمیمهای غیرمنصفانه هم حذفشدنی نیست.استقلال، با تمام سختیها، صعود کرد و این صعود، بیشتر از آنکه فوتبالی باشد، یک پیروزی علیه بیعدالتی سیستماتیک بود.





